حرف د
|
|
• حرف د • دارندگی و برازندگی : ثروتمندان ، در خور شأن خویش زندگی می کنند . • دایه مهربانتر از مادر : آن که بیش از حد و نابجا محبت می کند . • درِ باغ سبز نشان دادن : با وعده و وعید ، فریب دادن . • در پوست نگنجیدن : از رسیدن به آرزویی بسیار شاد بودن . • در خانه اگر کس است یک حرف بس است : شنونده اگر عاقل باشد ، اشارتی کافی است . • درِ خانه ات را ببند ، همسایه ات را دزد نکن : مالت را حفظ کن تا گمان دزدی به کس نبری . • در دروازه را می توان بست ، دهن مردم را نمی توان بست : بهانه به دست خلق نباید داد ، چون مردم از غیبت و سخن چینی پروا ندارند . • درد کوه را آب می کند : لاغری در بیماری ، شگفت انگیز نیست . • درزی (خیاط) در کوزه افتاد : مردی درزی ، بر دروازه ی شهر دکان داشت و کوزه ای به دیوار آویخته بود ؛ هر وقت جنازه ای را از شهر بیرون می بردند ، وی سنگی در کوزه می انداخت و هر ماه سنگ ها را می شمرد . بعد از مدتی درزی خود از دنیا رفت . مردی به سراغ او آمد و دکانش را بسته یافت . از همسایه پرسید درزی کجاست ؟ همسایه گفت « درزی در کوزه افتاد » . • در کار خیر ، حاجت هیچ استخاره نیست : در انجام کار خیر ، تردید نباید کرد . • در مثل ، مناقشه نیست : در مثلی که آوردم مقصودم شما نبودید . • دروغ گو کم حافظه است : دروغ گو ، خود ، خویش را رسوا می کند . • در هفت آسمان یک ستاره ندارد : بسیار درویش و تهیدست است . • در ، همیشه به یک پاشنه نمی گردد : اوضاع ، همیشه این طور نخواهد بود . • دست از جان شستن : برای رسیدن به مقصود ، تن به مرگ دادن . • دست بالای دست بسیار است : بر زیردستان ، ستم روا نیست . قدرتمند تر از شما هم هست . • دست به دامن کسی شدن : به کسی پناه بردن . • دست به دست کردن : تعلل و تسامح کردن . • دست به دهن : بی چیز و نیازمند . • دست به سرش کرد : با ارجاع کاری او را از سر خود باز کرد . • دست به عصا راه رفتن : احتیاط کردن . • دستِ پیش را گرفته است : با آن کخ خود ستمگر است ، حریف مظلوم و ستم دیده را ، جفا کار می خواند . • دست راستش زیر سر شما باشد : امید است که شما هم به این خوشبختی برسید . • دست رد به سینه کسی زدن : خواهش و التماس کسی را نپذیرفتن . • دستش به پشتش نمی رسد : وقتی داخل خانه می شود ، در را نمی بندد . • دستش به دهنش می رسد : آن قدر استطاعت مالی دارد که نیازمند دیگران نباشد . • دستِ شکسته وبال گردن : از تحمل بدخلقی خویشاوندان و دستگیری بستگان تهیدست و بی چیز ، چاره ای نیست . • دستم بی نمک است : به هر که نیکی می کنم ، در حق من بدی می کند . • دسته گل به آب دادن : مرتکب کاری ناسزاوار شدن . • دستی از دور بر آتش داری : از رنج و سختی کار ، کاملا آگاه نیستی . • دستی که نمی شود برید ، باید بوسید : وقتی بر حریف غلبه نمی توان کرد ، باید تسلیم شد . • دل به دریا زدن : با وجود خطر و بیم هلاک ، بر کاری مصمم شدن . • دل به دل راه دارد : دوستی و محبت ، پیوسته دو سویه است . • دل دادن و قلوه گرفتن : شیفته وار و مشتاقانه با یکدیگر سخن گفتن . • دل دل کردن : مردد بودن . • دمش را روی کولش گذاشت : نا امید و شکست خورده ، برگشت . • دم ، غنیمت است : فرصت را از دست نباید داد . • دندان تیز کردن : به چیزی طمع بستن . • دندان گرد بودن : بر کالاهای خود نرخ گران گذاشتن . • دندانی که درد می کند باید کشید : زن یا دوست بد را باید ترک گفت . • دنیا دو روز است : از خوشی های دنیا باید بهره برد • دنیا محل گذر است : باید بدی کنندگان و دشمنان را بخشود . • دنیا هزار رو دارد : پیش آمدها را باید در نظر گرفت و احتیاط را از دست نداد . • دو پا داشت ، دو پا هم قرض کرد : به تندی گریخت . • دو پا در یک کفش کردن : سماجت و پافشاری کردن . • دود از سر بلند شدن : بسیار و متعجب و متحیر شدن . • دود از چراغ خوردن : برای تحصیل دانش ، رنج فراوان بردن . • دودش به چشم خودت می رود : کیفر این کار زشت را خودت خواهی دید . • دوری و دوستی : رفت و آمدِ زیاد از حد ، به کدورت و دل آزردگی می انجامد . • دوست آن باشد که گیرد دست دوست ، در پریشان حالی و درماندگی : دوست خوب هنگام سختی و درماندگی همراه آدمی است . • دوستیِ خاله خرسه : محبت جاهلانه که بر ضرر محبوب منجر شود . • دو قرت و نیمش باقی است : با وجود این همه محبت و لطف ، باز هم ناسپاسی می کند . • ده مَرده حلاج است : بسیار زیرک و کاری است . • دهنش آستر دارد : غذاهای بسیار گرم را به آسانی می خورد . • دهنش بوی شیر می دهد : هنوز خلق و خوی بچگانه اش باقی است ؛ بچه است . • دهنش چاک و بست ندارد : راز نکهدار نیست ؛ بی جهت دشنام و ناسزا می گوید . • دیگی به دیگ می گوید رویت سیاه : خود او صاحب همان عیب است که در دیگران می جوید. • دیگران کاشتند ، ما خوردیم ؛ ما می کاریم تا دیگران بخورند : آسایش فعلی ما حاصل رنج گذشتگان است و بالطبع راحتِ آیندگان ، منوط به سعی و خدمت ماست . • دیوار حاشا بلند است : انکار کردن سهل است . • دیوار موش دارد ؛ موش هم گوش دارد : گفتن اسرار با آواز بلند ، نشان از بی خردی است . • دیواری از دیوار ما کوتاه تر ندیده : ما را از همه ضعیف تر دیده ، از این رو به ما ستم روا می دارد .
نظرات شما عزیزان:
|
یک شنبه 18 دی 1401برچسب:, |
|
|
|